چند وقتی بود مادرم موقع کار با لپ تاپ دیگه با قبض آب و برق و گاز و... بالای سرم ظاهر نمیشد و گوشی و عینکش را برمیداشت و قبض ها هم به اون یکی دستش، می نشست روی مبل و چند دقیقه بعد با یک لبخند و نگاه عاقل اندر سفیه ! قبض ها را توی کمد میگذاشت. 
دیروز توی محل کار، نزدیکهای ظهر بود که ناهار نداشتم و هوس پیتزا زد به سرم! سفارش دادم و رفتم توی اتاق حراست نشستم تا پیک برسه! از قضا بهزاد یکی از دوستان هم از راه رسید و علت نشستنم را جویا شد و وقتی فهمید پیتزا سفارش دادم گفت بگو یکی هم واسه من بیاره، من هم فوری تماس گرفتم.... پیک اومد و یک فاکتور پنجاه و چهارکیلویی هم روی سفارش بهمون تحویل داد! من که فکر میکردم خیلی پیشرفت کردم با کارتخوان سیار پول را پرداخت کردم! از اونطرف همکارم گفت کارتت را بده! و چهار تا تپ تپ زد روی صفحه گوشیش و گفت اینم سهم من، واریز کردم به حسابت! با برنامه ی آپ... مدیونید اگه فکر کنید بیشتر از ده دقیقه طول کشید تا از اینترنت پیداش کنم و زیر و بمش را در بیارم. 
عصر بعد از کار لباسام را عوض کردم و راهی خونه شدم، خیلی عادی تاکسی گرفتم و حرکت کردیم. نزدیک های آزادی متوجه شدم ای دل غافل، کیف پول را ظهر توی جیب لباس کارم گذاشتم! اما... اما تا حالا توی عمرم انقدر احساس شعف و پیروزی نکرده بودم، خیلی راحت قضیه را به راننده گفتم و اول تعارف میکرد که نه بنداز صدقه، گفتم لطف کنید کارتتون را بدید می ریزم به حسابتون، شما اگه دوست داشتین بدید صدقه! بماند که اینرنت گاهی سرشوخی را باز میکند و هی نمیشود، اما شد و من اون روز بدون پرداخت هیچ پول نقدی به خونه برگشتم! 
مخلص کلوم، این برنامه های پرداخت آنلاین خیلی خوبه و کار کردن باهاشون راحته، حتما یکیشو روی گوشیتون داشته باشین.