۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۶ ثبت شده است

دست یاری

یک مرد میانسال با موهای جوگندمی و کمی ژولیده وارد سلمانی شد، لبهاش سفید و دنداندهاش زرد شده بود. 

 با همه دست داد و سلام کرد که بنظرم مودب اومد. کم کم شروع کرد به صحبت و از نامردی های رفیقش میگفت! محله کوچیکه و ظاهرا همه از قضیه خبر داشتن.

اما من حواسم به بیرون بود، از پشت شیشه به سمت مقابل خیابانِ باریکِ محله نگاه میکردم؛ به دختر بچه ای با یک پلاستیک که توش چندتا تخم مرغ بود و می خواست از خیابان رد بشه.

چند باری به چپ و راست نگاه کرد و بالا و پایین رفت اما می ترسید که از خیابان رد بشه! حواسش رفت پی بازی با یک پاکتِ کاغذی روی زمین و شوتشش کرد، یک کم خندید و بازی کرد.

توی سلمانی، مردِ ژولیده همچنان داشت از نامردی و قدرنشناسی رفیقش میگفت و دختر بچه مردد برای رد شدن.دلم آروم نگرفت،  پا شدم در را باز کردم و از عرض خیابان رد شدم.

سرمو پایین آوردم و پرسیدم میخوای از خیابان رد بشی؟ سرشو به نشونه تایید تکون داد و همزمان دستشو بالا آورد. دستشو گرفتم و بدون اینکه بترسه از خیابان رد شدیم و بعد دستمو رها کرد و سریع به سمت درب خونشون دوید.

وقتی وارد سلمانی شدم، مرد میانسال هنوز داشت میگفت: دیگه همه چی بی معنی شده، خوبی کنم که چی؟ 

رضاخان!

یکی از برنامه های عجیب و مضحک صدا و سیما، مستندِ روزگار رضاخانی هست! وقتی که راوی با لحنی طعنه آمیز از حلقه ی فرنگ رفته و باسواد اطراف رضاخان و تلاشِ آنها برای مدرنیزه کردن ایران حرف میزنه! وقتی تلاش های رضاخان برای ساخت بناهای ماندگار مثل مقبره فردوسی و ساختمان بانک مرکزی زیر سوال میره، حتی ساخت راه آهن و تونل ها و دانشگاه و بیرون کشیدن تخت جمشید از زیر خاک! 


باران




صدای
شرشر با
رون،خنکی هوا، عطرِ ذغال نیم سوخته و زمین زنده از قطره های باران، یک نفسِ عمیق! بلیط رفت و برگشت به روزهای خوش کودکی، باغستان های جهرم،عطر درختان نارنج، پرتقال و لیمو! دویدن روی زمین خیس و گلیِ باغ، خندیدن، ذوق و شوق کودکی. زندگی همین لحظه های ریشه دار، همین لحظه های عمیق است.
خوش اومدین
گاه نگاری یا کرونولوژی علمی برای اختصاص رخدادها در تاریخ‌های دقیق وقوع آنهاست.
به عبارتی منظم کردن و چینش وقایع از ابتدا به انتها یا برعکس.
اما گاه نگاری من نه علمی است نه چینش خاصی دارد و فقط گاهی می نگارم!
آرشیو مطالب
پیام‌های‌ کوتاه