اواخر بهمن ماه 1386 به عنوان دانشجوی شبانه آباده قبول شدم و مسافر آباده شدم. دوری از خانواده برام تازگی داشت و خیلی کم با بقیه ارتباط برقرار میکردم! روزهای اول ترم تنها دوستم، همخونه ایم جواد طاهری بود، که دنیامون زمین تا آسمون با هم فرق داشت. جواد اهل روزه و مداحی و من اهل فیلم و موسیقی! شب ها جواد یک گوشی تلویزیون دار چینی داشت که از هندزفریش صدای مداحی میومد و من یک نوکیا ان95 که از هندزفریش صدای عروسی میومد! بین همه ی آهنگ های شاد و غگین مثل علی سنتوری که اون روزها خیلی روی مد بود و حال و هوای همه را عوض میکرد، آهنگ نازنین از آلبوم نریمان 86 را خیلی دوست داشتم! آهنگی که نه شاد بود نه غمگین. نمیدونم  اونوقت چرا اینقدر این آهنگ را دوست داشتم و زیاد بهش  گوش میدادم. امشب دوباره این آهنگ را شنیدم و هنوز هم برام همون حس را داره. 

 

 تو شدی مهمون من مهمون قلبم

 

از صدات زمزمه ی عشقو شنفتم

 

تو به من قشنگ ترین لحظه رو دادی

 

من واست قشنگترین قصه رو گفتم

 

نازنین از تو چه پنهون آتیش افتاده بجونم

 

تا میتونی مثل آتیش بسوزونم بسوزونم

 

عاشقیت همیشه با من عشق من همیشه با تو

 

گریه هام میگذرن از من زندگیم پر میشه با تو

 

اومدی تو روزگارم دیگرون رفتن و رفتن

 

من اگه واست عزیزم این رو پنهون نکن از من

 

تو طلای آفتاب و نفس سبز زمینی

 

تو گل زنبق و لاله از یک فصل نازنینی

 

وقتی که به تو رسیدم لحظه ی چشماتو دیدن

 

به من این مژده رو دادی که رسیدم به رسیدن