۲ مطلب در مرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

ایستاده در غبار

علی که بلند میشه باهاش خداحافظی کنه، غصه ام میشه، سرمو میندازم پایین حواسمو پرت میکنم به گچ روی دستم،  انگار همین دیروز بود که اولین بار همدیگرو دیدیم، همیشه احترامش را نگه داشتم اما نه فقط به عنوان سرپرست، به عنوان یک بزرگتر به عنوان یک رفیق. باز هم دم جدایی نمیدونم موندن سخت تره یا رفتن! جلوی بچه ها سعی میکنم عادی برخورد کنم خیلی رسمی دست میدیم و شونه به شونه خداحافظی میکنیم، در را میبندم و تا پله ها میرم که یادم به کوله پشتی میفته برمیگردم و برشمیدارم. میبینم آقا رضا جلوی در ایستاده برمیگردم دوباره خداحافظی کنم اما دلم تاب نمیاره و اینبار با همون یک دست سالم محکم بغلش میکنم...

امروز آخرین روز کاری آقا رضا بود و بعد از این همه وقت دیگه صبح شنبه نمیبینیمش،احتمالا  از شنبه کمتر حرف میزنم، کمتر کارهامو تعریف میکنم، کمتر میخندم و کمتر کسی باهام شوخی میکنه، بیشتر توی لاک خودم میرم و بیشتر به رفتن فکر میکنم. 

-------------------------------------

تا پارسال فقط ماه رمضون ها بود که حسش کمرنگ شده بود اما امسال با کرونا محرم هم مثل ماه رمضون دیگه اون حس و حال را نداره. 

-------------------------------------

با اینکه این روزها هیچ چیز خوب نیست و یکی یکی از دوستهای از جان عزیزترم دور شدم و این پست به نظر غمگین میاد اما دلیلی برای نشستن و زانوی غم بغل گرفتن نمیبینم و خدا را شاکرم.  

نذر بیست ساله

بیست سال پیش بود یا شاید هم بیشتر که توی شهر شیراز توی حرم شاهچراغ یک پسر بچه بودم که چیز زیادی از دنیا نمی دونست و چیز زیادی هم از خدا نمیخواست، فقط یک گره به کار پدرم افتاده بود، دیدم مردم دارن شکلات قسمت میکنن، من هم نذر کردم گره از کارمون باز بشه و بیام شکلات بدم، مدت ها از اون شب گذشت و گره از کار ما باز شد اما من پول توی جیبی اونقدری نبود که بتونم نذرمو ادا کنم و بعدها یا فراموش کردم یا نشد! امروز که داشتم از شیراز برمیگشتم توی جاده یادم به اون نذر قدیمی افتادم اما اینبار خیلی چیزها از خدا میخواستم و گره ها یکی دوتا نبود، پیام دادم به دوستم جواد که شیراز، گفتم کجایی، گفت جلوی حرم! انگار دنیا را بهم داده بودن، گفتم یک کاری برام انجام میدی؟ فوری زنگ زد! 

بخاطر کرونا نمیشه شیرینی پخش کرد واسه همین گفتم هزینه اش را میفرستم دیگه خودت میدونی ببر دفتر نذورات! و اما این هم زحمت آقا جواد. انشاله گره از کار همه باز بشه. 

خوش اومدین
گاه نگاری یا کرونولوژی علمی برای اختصاص رخدادها در تاریخ‌های دقیق وقوع آنهاست.
به عبارتی منظم کردن و چینش وقایع از ابتدا به انتها یا برعکس.
اما گاه نگاری من نه علمی است نه چینش خاصی دارد و فقط گاهی می نگارم!
آرشیو مطالب
پیام‌های‌ کوتاه