دیروز برای انجام کاری، رفته بودم میراث فرهنگی که کنار موزه ملی هست و طبق معمول اداره جات، رییس به خودشون مرخصی داده بودن و تشریف نداشتن. تماس گرفتم گفتن 45 دقیقه طول میکشه که بیان! ( دقت محاسبه را داشتی!). که از شانس خوب من روز آخر هفته میراث فرهنگی بود و ورود آزاد بود :) همون دم در سه تا مرد مسن خارجی را دیدم که از حرف زدنشون معلوم بود آلمانی هستن، کنار اریکه داریوش بود که رسیدن به من و خیلی شیک یک لبخند زدن و سری تکون دادن، من هم همین کار را کردم. گره زبونم باز شد و سلام کردم، گوششون سنگین و با هر کلمه به سمت من خم میشدن و نزدیکتر میومدن. پرسیدم ایران چطور دیدین؟ با لبخندی همراه رضایت دو تاشون جواب دادن wonderful و اون یکی هم که با دوربین مشغول فیلمبرداری بود با سر تایید میکرد. کارتم را بهشون دادم و خواستن که اسمم را هم بنویسم و همینطور روی دستم را نگاه میکردن(با لبخند)؛ نوشتم mahm هنوز کامل نشده بود که گفت: محمود :( به هر حال علاوه بر کوروش و داریوش اشخاص شناخته شده دیگری هم هستن؛سفر خوشی را براشون آرزو کردم و  راهمو به سمت مرد نمکی و مجسمه مفرغی کشف شده در ایذه کج کردم. به اندازه ظرافت تراش  شمشیر داریوش روی سنگ و مهرها برام جذاب نبودن ولی یک چیزاییش جالب بود مثل گردوی سالم  و چکمه مرد نمکی!