۳ مطلب در مرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

راز ترس

همیشه یک لبخند و یک حس اعتماد به نفس همراهش بود که گاهی حسادت بقیه را هم به دنبال داشت.  اما کسی نمی دانست که چیزی را در دلش پنهان میکند. گاهی اون چیزی که خونسردی تصور می شد، دل دل کردن از سَرِ ترس و نگرانی بود نه چیز دیگه.  اما تفاوتش این بود که فرقی نداشت بترسد یا نترسد، تعلل کنند یا نکند! تا آخرش میرفت، وقتی که می رفت دیگه نمی ترسید. 

نوشتم

مثل کودکی که مدادش را برمیداره و دفترش را خط خطی میکنه، قلم برداشتم و مشغول نوشتن شدم، نوشتم تا از حرفهایی که توی دلم سنگینی میکرد کم شه، نوشتم تا سبک شم، نوشتم تا همه چیز عوض شه تا حالم خوبشه؛ اما نشد، نمیشه! 

نوشتن برای خاطره ساختنِ نه برای از یاد بردن! 

خاطره ها حتی با آلزایمر هم از یاد نمیرن، فقط مرگ میتونه همه چیز را از یادِ آدم ببره. 

نکات شبانه

همین الان که رفتم آشغال ها را بگذارم سرکوچه، چند تا نکته ریز به ذهنم رسید که دیدم بد نیست شما را هم در جریان بگذارم! اولیش اینکه آشغال ها را ساعت 9 شب میگذارن سرکوچه نه یک نصف شب!  دوم، شب ها وقتی از روی کنجکاوی آیفون تصویری را برمیدارید تا کوچه را دید بزنید، اون چراغ های پنل جلوی در روشن میشه :/ سوم؛ هر ادایی که توی آسانسور و جلوی آینه در میارید به خودتون مربوطه! اما بعضی آسانسور ها علاوه بر اون موزیک، دوربین مخفی هم دارن. چهارم؛ شب ها ساعت دوازده به بعد فقط بعضی چیزها آزاد میشه اما کوچه هنوز همون قوانین سابق را داره! و پنجم اینکه یکوقت هایی پیچ فکر میکنه داره میپیچه اما غافل از اینکه اون مهره است که داره به دورِ پیچ میپچه (این ربطی به سرکوچه رفتن نداشت همینجوری به ذهنم رسید) 

خوش اومدین
گاه نگاری یا کرونولوژی علمی برای اختصاص رخدادها در تاریخ‌های دقیق وقوع آنهاست.
به عبارتی منظم کردن و چینش وقایع از ابتدا به انتها یا برعکس.
اما گاه نگاری من نه علمی است نه چینش خاصی دارد و فقط گاهی می نگارم!
آرشیو مطالب
پیام‌های‌ کوتاه