۴ مطلب در تیر ۱۳۹۶ ثبت شده است

نفس عمیق

برای چند لحظه خیره میشی، صحنه ها مثل برق و باد از جلوی چشمات میگذره! چشماتو می بندی؛ یک نفس عمیق... و همه چیز به حالت عادی برمیگرده فقط چیزی هست و نیست! 

یزد

ساعت 5:30 بعد از ظهر از ابیانه به سمت یزد حرکت کردیم و بدون توقف تا یزد رفتیم، ساعت 10:30 شب بود که به یزد رسیدیم! ورودی جدید شهر یزد هم مثل سایر شهرهای کشورمان چندان جذاب نیست و چیز خاصی نداره، نه خبری از دروازه های دوران قاجار هست و نه هیچ چیز جدید و چشم نوازی؛فقط بافت جدید شهر و خیابان های عریض و طولانی.

 اما الماس کویر در دل این شهر نهفته، چیزی که هر بینده ای را محو خودش میکنه، آرامش کویر در دل این شهرِ!

هدف اول شام بود و هدف دوم پیدا کردن جایی برای ماندن! جاهایی که مدنظرم بود تماس گرفتم؛ یکیشون جای خالی نداشت، یکیشون قیمتش بالا بود! تا رسیدم به هتل بادگیر! یک خونه قدیمی و با صفای یزدی که رسپشن بسیار خوش اخلاق و مودبی داره، قیمت اتاق ها را پرسیدم و یک اتاق رزرو کردم. اولین ساندویچی شام خوردیم و رفتیم اقامتگاه!

بادگیر هتل

با گوگل مپ خیلی راحت پیداش کردم، یک کوچه دنج و با صفا، کنار یک پل!باد خنکی می وزید و صدای خنده چند تا دختر و پسر خارجی که تازه داشتن از بیرون برمیگشتن توی کوچه شنیده می شد. توی حیاطش هم فقط چند تا خارجی بودن! اعضای خانواده که سخت پسند هستن هم خوششون اومد! حتی از حمام و سرویس هایِ عمومی! وسایل ها را توی اتاق گذاشتیم و دوباره سوار ماشین شدیم تا به پیشنهاد من میدان امیرچخماق و بازارش را در شب ببینیم!

امیرچخماق

عکس ها هیچوقت نمیتونن لذت حضور در یک زمان و مکان خاص را نشون بدن، فقط میتونن زیبایی ها را نشون بدن، کاش میشد سرت را میکردی توی عکس و نفس میکشیدی، آسمان را میدیدی! یا توی عکس ها قدم میزدی!

امیر چخماق از تصوراتم جذاب تر بود و فضای دلنشینی داشت! خونه های قدیمی و بادگیر های اطراف واقعا زیبا بود.توی بازارش میتونین، صنایع دستی از قبیل ترمه، دستمال یزدی، ظروف مسی و ... را بخرین!

بعد از کمی چرخیدن و خرید، به هتل برگشتیم تا یا دوش دلچسب و استراحت، برای روز بعد آماده بشیم!

صبح با نوری که از کنار پرده سفیده پینجره می تابید و باد خنکی که از گوشه در های چوبی به داخل اتاق می خزید بیدار شدم! حیاط دیدنی بود!

بادگیر هتل

بعد از صرف صبحانۀ بوفه، از رسپشن و بچه هایی که اونجا بودن، پیشنهادهای جاهای دیدنی یزد را گرفتم، باغِ دولت آباد، موزه آب، مسجد جامع و ... دوباره وسایلها را جمع کردیم و حرکت کردیم.

باغ دولت آباد، اولین و نزدیکترین جا به هتل بود! خیلی شلوغ بود اما هنوز می شد از کنار حوض راه رفت و از دیدن باغ لذت برد!

باغ دولت آباد

بعد به سمت میدان امیرچخماق و موزه آب حرکت کردیم! خیابان اصلی خیلی شلوغ بود و از توی یکی از کوچه پس کوچه های زیبای یزد پارک کردیم و ادامه مسیر را پیاده رفتیم. کوچه ها! کوچه های یزد با کوچه های همه دنیا فرق، یک آرامشی توی این کوچه ها هست که مثلش کن پیدا میشه!

توی مسیر از مغازه های مختلف دیدن کردیم و کمی هم خرید کردیم! یزدی ها کاسب ها خوبی هستن، کیفیت توی مغازه ها حرف اول را میزنه و انصاف و قیمت ها هم خوبه! در مقایسه با تهران که هم جنس ها، هم آدمها تقلبی! هستن، یزد عالیه. کشک گاو و کشک گوسفند، تخمه آفتابگردان، آلوئه ورا! و شیرینی های حاج خلیفه شامل قطاب، باقلوا و لوزها و ...  بفرمایید لوز!

راستی فالوده یزدی را هم اصلا فراموش نکنید.

نفالوده یزدی

ادامه در پستِ بعد!


فرصت ها

نشسته بودن وسطِ حال و با برچسبِ درِ شیشه ای گاز مشغول بودن، یک انگشت اینورش میکشیدن، اونورش کج می شد، اونورشو صاف میکردن، وسطش حباب می افتاد و... 

مادرم صدا زد بیا یک کمک به پدرت کن، رفتم توی اتاق، یک کتاب برداشتم و اومدم نشستم پیششون، دیگه برچسب، صاف و بی حباب می رفت پایین، مادرم از تصویری که روی شیشه نقش می بست ذوق می زد و  پدرم همه تلاشش را می کرد کار به بهترین نحو شکل بگیره. 

کار که تموم شد پرسیدم: بلیط گرفتی؟ پدرم با تعجب سرش را بلند کرد و گفت: آره 

باز پرسیدم: چندم؟ جواب داد: چهارشنبه، همین هفته، چطور؟ سرمو پایین انداختم و چیزی نگفتم، فوری خودش را جمع کرد و انگار که ذهنم را خونده باشه با لبخند گفت: هر جا بخواین برید من هستم، اصلا عقب می اندازم. یک کم فکر کردم و گفتم کلاردشت!

+قدر فرصت های با هم بودن را وقتی میدونیم که دیگه فرصتی نمونده! 

میشه بسه؟

میشه دست از زخم زدن، دست از کینه و دشمنی بردارید؟ هردو طرف سوزنی زده و جوالدوزی در پاسخ دریافت کردن و این ماجرا هفته هاست که روی تکرار است. کاش به جای توهین و نفرت پراکنی و به خیال خود تمیز برخورد کردن، مردانه، رو در رو، بی جنجال، در خواست هایتان را می گفتید و اگر حقی هست، طلب می کردید. این که در خیابان، در رسانه ملی( که شک دارم به ملی بودنش!)، در فضای مجازی و... از سر کینه هر چه خواستید بگویید و توقع داشته باشید که طرف مقابل هم سکوت کنه، نمیشه! 

خوش اومدین
گاه نگاری یا کرونولوژی علمی برای اختصاص رخدادها در تاریخ‌های دقیق وقوع آنهاست.
به عبارتی منظم کردن و چینش وقایع از ابتدا به انتها یا برعکس.
اما گاه نگاری من نه علمی است نه چینش خاصی دارد و فقط گاهی می نگارم!
آرشیو مطالب
پیام‌های‌ کوتاه