شادی های این روزها مثل رد شدن از جلوی خنکای یک پاساژ است، کوتاه و گذرا و بعد سریع یادمان میرود، انگار که کسی نمیخواهد لبخند بر لب این مردم بنشیند و ماندگار شود. حسی نامعلوم بین بغض و عصبانیت، حس قربانی شدن، حس ضعف و سکوت! حس بی اعتمادی و خسته شدن از دروغ!

شاید این روزها بی حسِ زلالِ مادرانه، بی دستانِ گرم و قدرتمندِ پدر و دوستانی که گاهی مثل یک نسیم لابلای روزهایت می وزند؛ قابل تحمل نبود.