فکر میکنم این روزها هرکسی هستم الا خودم، منی متفاوت از اونی که بودم! شاید هم این روزها خودمم، خودخواقعی! هر چی هست این من را دوست دارم، کمی بزرگتر شده انگار و کمی قوی تر و نترس تر. 

آدمهای بیشتری را دیدم و حس سواری را دارم که اسبش را زین کرده و بدون هیچ فکر و مقصد خاصی به جاده زده، نمیدونه تا کجا باید رفت؟ اما باور داره که آخر این مسیر رسیدنه...! 

این جاست که شاعر میگه "هر چی که جاده هست رو زمین به سینه ی من میرسه..." 

سوغاتی