۳ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۲ ثبت شده است

دیداری به بهانه ی نمایشگاه کتاب

بعد از چند روزی که از آغاز به کار نمایشگاه کتاب تهران میگذره،بالاخره دیروز یک دلیل برای رفتن پیدا شد،دیدن دوستان! سال های قبل همچین روزهایی بود که به شوق همین نمایشگاه کتاب، دانشگاه را تعطیل می کردیم و می اومدیم تهرون؛ اما امسال انگار که نه شوقی بود و نه علتی واسه رفتن! تا این که دو روز قبل دو تا از بچه ها پیام دادن عصر دوشنبه میان نمایشگاه :) اول رفتم سراغ بهزاد، هنوز همون شکلی بود، یک تی شرت آبی و کلاه نقاب دار و شلوار لی که به زوره کمربند توی پاش ایستاده بود. ظهر هم بجای ناهار(مربا) آیس پک خورده بود! هیچ   میلی هم به خرید کتاب های قطور نداشت و نزدیک 10 تا کتاب کوچک و چند تا سی دی آموزشی گرفت.بهزاد که رفت،رفتم بچه ها را پیدا کردم. فریده اول از همه با همون چهره ی خندون دوست داشتنی ،مهدی رحمتی مثله همیشه شاکی از بی معرفتی ما و فاطمه داوودی هم عجول برای رفتن به خونه و اما نسیم نصف باقی کتابهای نمایشگاه را خریده بودو دو تا همکلاسیاشون سعید ابراهیمی که کلا بزرگتر از بقیه به نظر میومد  و سام که کوچکتر از بقیه به نظر میومد. اینقدر راحت بودن که همون موقع صمیمی شدیم.شام را به پیشنهاد فریده رفتیم یک فست فود شیک و گرون! اعتراف میکنم تا حالا همچون جایی نرفته بودم و کلا اطرافمو وارسی میکردم ولی واقعا خوش گذشت با تعریف ها و کارهای بچه ها. مهدی جلیلی هم که یکی از همکلاسیهاشون بود وسط کار رسید و پیتزای نمیدونم چی؟ سفارش و داد و بحث انتخابات پیش کشیده شده و من شبیه علامت تعجب تا پایان بحث.

دندان عقل

بالاخره بعد از چند هفته تحمل درد دندان،دیروز یک دکتر دندانپزشک آشنا توی اسلامشهر پیدا کردیم،دوست فامیل مریم خانم،همسایه کناریمون.این نسبت آشنایی به اینجا ختم نشد وقتی رفتم اونجا اوشون(دوست فامیل مریم خانم) تشریف نداشتن و سفارش من را به یکی دیگه کرده بودن! پرسیدن از تهران اومدین؟ بفرمایید بالا پیش دکتر قلی اوف! یاد کاپیتان اوف افتادم! 4تا صلوات فرستادم و خودم سپردم به خدا! یک آقایی که روپوش سفید تنش بود وسط اتاق میچرخید و اعصابش یک نمه ضعیف بود با یک سرنگ بی حسی همه را بی حس می کرد! اومد نزدیک و همینطور با سرنگ بازی میکرد و من عقب عقب میرفتم. پرسید بفرما؟ گفتم:

 دکتر قلی اوف؟

 -بله خودم هستم

منو خانم ... فرستادن،میخواستم دندون عقلم را معاینه کنید

-وا کن!

 آ آ آ آ آ

  سرپایی معاینه کردن و نسخه پیچیدن فوری!

-باید بکشیش بذار بی حسی را بزنم و بعد برو صندوق!

 20 دقیقه بعد روی صندلی نشسته بودم و منتظر دکتر اوف بودم. کلا دکتر از من بیشتر نگران بود

- صبحانه خوردی؟ سرت گیج نمیره؟حالت .. نداری؟

نــــــــــه!

 یک انبر برداشتن و ...! و همینطور به زمین و زمان بد و بیراه میگفت! بعد از کشیدن دندون یهو عوض شدن! 

-عذر میخوام که اذیت شدی،باید راحت تر از اینا انجام میشد ولی نشد!  بستنی و..... بخور!

کل مسیر برگشت به خونه، همه فکر میکردن لالم! 

اولین مطلب

امروز وقتی توی فکر خرید هاست برای دفتر بودم به چند تا از سایت های آژانس های مختلف سر زدم که بعضی هاشون خیلی حرفه ای نوشته بودن و اصلا در حد من مبتدی نبودن و بعضی ها هم خیلی داغون بودن و اصلا یه وضعی! تا اینکه یه دامنه ی ir دیدم که از blog.ir بود. سایت را  زیر و رو کردم و یک چیزایی دستم اومد ولی نمیشد مثل بقیه ارایه دهنده های سرویس وبلاگ توش عضو شد و حتما باید یکی از متخصصین و اهل قلم برات دعوت نامه میفرستاد که زحمت این کار را برادر رضا حب اللهی مالک وبلاگ pronp.blog.ir کشیدن که خیلی ممنونم ازشون.البته وبلاگ شخصی هزینه ای نداره و فقط دعوت نامه میخواد ولی وب لاگ دفتر تجاری میشه و سالیانه باید مبلغی را پرداخت کرد. خوب دیگه مسئولان اینجا هم باید یک جوری هزینه اینجا را بدن دیگه! امیدوارم که این جا هم پایدار بمونه.

خوش اومدین
گاه نگاری یا کرونولوژی علمی برای اختصاص رخدادها در تاریخ‌های دقیق وقوع آنهاست.
به عبارتی منظم کردن و چینش وقایع از ابتدا به انتها یا برعکس.
اما گاه نگاری من نه علمی است نه چینش خاصی دارد و فقط گاهی می نگارم!
آرشیو مطالب
پیام‌های‌ کوتاه