روز ها یکی یکی میان و میرن و همراه روزها هم آدم ها میان و میرن.هر روز یک چهره جدید میبنی،حتی همون آدم های قدیمی را با چهره جدید میبینی. گوسفندها نقاب گرگ میزنن و گرگها نقاب گوسفند. زن ها مرد میشن و مردها نامرد.

چه روزهای عجیبی را دارم میگذرونم.این روزها یاد گرفتم که بیشتر سکوت کنم و حتی کمتر بشنوم . فقط ببینم و رد بشم. 

کاش میشد حتی نبینی!