۷ مطلب در فروردين ۱۳۹۴ ثبت شده است

نپیچ

تا حالا پیچ بستین؟ هی میپیچی میبینی چقدر نرم بسته میشه باز میپیچی که محکم تر بشه، ولی یکدفعه اینقدر فشار میاری که رزوه ها هرز میشن، اونوقته که دیگه خراب کردی دیگه برعکس پیچیدن یا کم کردن فشار فایده ای نداره چون پیچ بریده، دیگه سفت شدن که هیچ اصلا دیگه توی مهره نمی ایسته.

حواستون باشه انقدر فشار نیارید که پیچ ببره.

در هر کارى حکمتى نهفته است

اول صبح بود سماور برقی کار نمیکرد و بردمش اتاق آقای م، نشستیم دور هم تا درستش کنیم، که یکدفعه در باز شد و یکی از اپراتور ها داخل شد و پرسید آقای م گوشیت خاموشه؟ شمارتو عوض کردی و ...؟ وقتی رفت با ناراحتی سرشو پایین انداخت و گفت ما یک تومن به یک بنده خدا بدهکاریم  و سه ماهه حقوق ندادن و از ... خطمون را خاموش کردیم حالا همه فکر میکنن چه خبره، گفتم فکرشو نکن درست میشه. لبخند زد و با روحیه گفت آره درست میشه.

نزدیکهای ظهر بود ایستاده بودم کنار جرثقیل که راننده صدا زد فکر کنم برای یکی اتفاق افتاده، دیدم وحید سراسیمه با برانکارد و نیروهای ایمنی از تونل پایین رفتن ولی نمیتونستم کارم را ترک کنم، چند دقیقه بعد گفتن آقام م از ارتفاع افتاده و وحید هم باهاش بوده، رفتم سمت دهانه تونل دیدم خوابیده روی برانکارد و همه جمع شدن، هوشیاری نداشت و حذیون میگفت، تا آمبولانس رسید.

عصر ازش خبر گرفتم،بچه ها گفتن جفت دستهاش شکسته و پلاتین میخواد ولی خدا را شکر هوشیاریشو بدست آورده. 

وای خدا! کار تاسیسات! آچار پیچ گوشتی! جفت دستهاش! زن و بچه اش که شهرستان هستن، بدهی!

امروز فهمیدیم یک سرمایه به دستش میرسه و میتونه یک کار و بار جدید شروع کنه. 

قبل از نوشتن متن زنگ زدم بهش ولی جواب نداد، تا همین چند دقیقه پیش که خودش زنگ زد، قراره فردا عمل بشه. برای آقای م و همه پدرهایی که چه توی غریبی و چه در شهر خودشون برای خانواده شون زحمت میکشن آرزوی سلامتی میکنم.

خاطرات دودی

توی اتوبوس نشسته بودم که یک مرد میانسال با سیبیل های پرپشت و زرد شده از دود سیگار سوار شد و بوی سیگاری که کشیده بود توی هوا پخش شد، یاد کودکی افتادم، یاد دستشویی! کنج حیاط خونه مادربزرگ که خدا بیامرز پدربزرگم یواشکی اون تو سیگار بهمن فیلتردار میکشید. نکته ای که به نظرم میرسه اینه که، آخه این هم شد خاطره کودکی؟ اینم خاطره است ما داریم؟ 

ولی هیچ چیز مثل خنکی حیات خلوت پشتی و عطر تنباکوی عروسکی خیسونده شده،  صدای چرق چرق ذغال توی گردون و قل قل قلیون مادربزرگ نمیشه این شد خاطره.

پی نوشت ١: 

  • ۲۱ فروردین ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و روز زن را به همه خانم های محترم تبریک میگم.
  • پی نوشت ٢: اعتراف میکنم قسمت اولشو (پی نوشت) کپی کردم.

خوب نیستم

گاهی نتیجه پذیری مذاکرات که سهله اتفاقات خیلی بزرگتر هم نمیتونه حالتو خوب کنه، گاهی میخندی و حالت خوب نیست، گاهی خدارو برای همه خوبی ها و نعمت هاش شاکری ولی باز حالت خوب نیست. باز منتظر یک اتفاق تازه ای یک روز بهتر، منتظری ... 


چیزی نگو از مقصدت تا من نرم دنبال تو

اما بگو وقتی بدم از کی بپرسم حالتو

بدم بد!

پی نوشت ١: دکتر محمد جواد ظریف را دوست دارم چون در صحبتهاش به کسی توهین نمیکنه حتی به مترجم.

پی نوشت ٢:(کلاس زبان دکتر ظریف) lift, suspend, terminate! Every body listen and repeat

شروع ٩٤

بالاخره بعد از تقریبا دو هفته تعطیلی، از ١١ فروردین زندگی باز روال غیرعادی! خودش را در پیش گرفت.

بله غیر عادی، میپرسین چرا؟ توی این چند سال اخیر، تعطیلات عید را کامل در جهرم بودیم و ١٣ بدر را هم با کل فامیل، یک جای تکراری میرفتیم و بعد برمیگشتیم سر خونه و زندگیمون.

اما امسال شب سیزدهم بجای خانه مادربزرگ، در عروسی دو تا از بهترین دوستامون بودیم، عصر سیزده فرودین را هم در کنار برج میلاد بودیم که خاطره خیلی خوبی بود.

اینهارو گفتم که دلتون را آب کنم! که به پیشنهادهای تازه توی سال جدید نه نگین.


 پی نوشت: لازمه بگم به هر پیشنهادی هم نباید بله گفت؟

بهارِ اترج ها

میخوام از چند زاویه شهر جهرم را به شما نشون بدم و چیزهایی که شاید هیچ جای دنیا نتونید ببینید.

اگه از تهران قصد سفر به جنوب کشور را داشته باشیده حتما توی مسیرتون از جهرم هم رد میشید.

زندگی ادامه داره حتی...

زندگی ادامه داره، وقتی از پنجره ماشین خیره میشی به بیابان بی آب و علف و توی ذهنت گذشته ها را دوره میکنی.

خوش اومدین
گاه نگاری یا کرونولوژی علمی برای اختصاص رخدادها در تاریخ‌های دقیق وقوع آنهاست.
به عبارتی منظم کردن و چینش وقایع از ابتدا به انتها یا برعکس.
اما گاه نگاری من نه علمی است نه چینش خاصی دارد و فقط گاهی می نگارم!
آرشیو مطالب
پیام‌های‌ کوتاه