چند روز پیش یک پست راجع به سفر کاشان گذاشتم و امشب چند تا عکس از این سفر به یادموندنی جدا کردم که با توضیحات در ادامه میارم.

 کشاورز

نزدیکهای قم و بعد از صرف ناهار، رسیدیم به این مزرعه زیبا که ایشون هم با بیل حسابی مشغول بودن.


به محض اینکه رسیدیم کاشان مستقیم رفتیم سراغ باغ فین! توی کوچه پس کوچه ها با این آب و هوا واین همه زیباییِ طبیعت به این فکر میکردم که سهراب سپهری چرا نباید شاعر بشه وقتی از این کوچه باغ ها میگذشته.


 همه توی باغ حواسشون به عمارت ها و ... بود و حواس من به این آب نماها که سال هاست بدون هیچ پمپی، خیلی خود جوش، زیبایی را مهمان این باغ کردن.


باز هم چیزی از عمارت نمی بینید چون من یک حوض پیدا کردم که هشتاد تا سوراخ کفِش داشت و یک عده بیکار و ... سکه می انداختن توی این حوض بلکه یک از سوراخ دیگه خارج بشه! میگن قبلا کف این حوض جوری با کاشی به شکل فرش تزیین شده بوده که با تابش خورشید و وزش با شبیه قالیچه پرنده می شده ( نمیدونم چقدرش درسته ) اما بخاطر طلاکاری های روشون به سرقت رفته!


سرانجام قسمتی از سقف زیبا و بازسازی شده عمارت


اینجا ایستاده بودم و میرزاتقی خان امیرکبیر را میدیدم که با اون همه خدمتی که به شاه قاجار و مردم کشورم کرد چطور مظلوم و غریب و با دسیسه کشته شد. پدرم گفت وایسا یک عکس بگیرم ازت، گفتم دوست ندارم اینجا عکس داشته باشم، من کربلا میرفتم انقدر غصه نمیخوردم که اینجا و از کشته شدن امیرکبیر!


جلوی باغ یک کافه سیار ایستاده بود که قهوه های خوبی داشت و البته سلیقه خوبی!


مسجد آقا بزرگ، یک مسجد زیبا و باشکوه و تنها جایی که بعد از تاریکی هوا می شد رفت و دید ( خانه های تاریخی ساعت 18 می بندن!)

نمیدونم چرا هممون به آقا بزرگ میگفتیم بزرگ آقا :/  ربطی به سریال شهرزاد که نداره؟


یکدفعه چشمم افتاد به اون گنبد قدیمی و جالب! بنای خواجه تاج الدین


توی کوچه ی بنای خواجه تاج الدین، یک راهروی باریک و تقریبا تاریک دیدم، خیلی بی سز و صدا رفتم داخل، یک سراشیبی و یک دالان دراز که تهش یک در بود، از پشت در صدای بازی و خنده بچه ها می اومد که شاید توی خونه مادربزرگشون به مناسبت سال نو جمع شده بودن! همون صدایی که قدیما از خونه مادربزرگم بلند می شد و  ما بچه ها دنبال هم می دویدیم و بازی میکردیم.


شب بعد از اینکه شام را توی پارک مدنی خوردیم، به همون بنای خواجه تاج الدین برگشتیم و متولی در امامزاده را از پشت بست و ما از در کوچه وارد مهمان پذیر شدیم و یک شب عجیب! را تا صبح سپری کردیم.


+چون عکس ها و توضیحات زیاد بود خیلی هاشو دوباره حذف کردم.