آخرین روزهای سال 94 مثل برق و باد میگذرن، به نظرم میاد که خیلی زود گذشت ولی وقتی دقیق نگاه میکنم میبینم سالی بود پر از پستی و بلندی پر از روزهای سخت و گاها آسون! پر از خاطره پر از آدمهایی که از کنارشون رد شدی یا از کنارت گذشتن و سطری یا صفحه ای بر دفتر زندگیت نوشتند و توی خاطرت همیشگی شدن. سالی پر از تجربیات تازه که گرون به دست اومدن ولی تبدیل به ستون های زندگیت شدن.خلاصه اینکه سال پری بود! پر از همه چیز.

سال 94 به من نشون داد که یکسال زمان کمی نیست و اگه فرصت هاتو از دست ندی اونوقته که از زندگیت و سالی که گذشته راضی هست اونوقته که آخر قصه هر چی باشه خوشحالی که همه تلاشتو برای خوب بودنش کردی.

----------------------------------------

اما از اسفند ماه بگم از آفتاب نیم روزی ابن بابویه و مزار آقا تختی، از آقا قاسم خوش اخلاق و برج تغرل، از باد خنک چشمه علی از سرمای امامزاده داوود با طعم آش رشته و حلیم و کباب! از روز خوب خواستگاری رفتن ف! و غم آخرین نفس مادر آقا سروش و...