ما مسلمانیم؛ محرم که میشه یک قمه برمیداریم و به اسم امام حسین بر سر خودمون میزنیم تا همه بدونن عاشق آقامون حسینیم. میریم توی هییت و هرجور شده دو تا تراول پنجاهی جور میکنیم و هدیه میدیم به هییت تا اسممون را توی بلندگو اعلام کنن و همه بدونن چه انسانهای خیری هستیم، پیاده و پاپتی از مرز تا خود  کربلا میریم به عشق امام حسین میریم و وقت برگشت همه اهل محل و فک و فامیل را خبر میدیم تا کل کوچه را پارچه و بنر بچسبونن واین عمل شجاعانه و معنوی را ببینن. وقتی میخوایم وضو بگیریم چنان شانزده بار از بالا به پایین و چپ به راست خودمون را میشوریم که همه یاد بگیرن وضو گرفتن چه شکلیه! میریم توی نمازخونه و جوری میگیم الله اکبر که همه بفهمن فقط برای خدا نماز میخونیم و بس. چنان ولضالین را با لهجه عربی میکشیم و حواسمون هست که یک فتحه و کسره جا نیفته تا همه بفهمن چقدر خوبه نماز را صحیح و با لحن عربی بخونی.

اما! یک کارخانه داریم و چند تا کارگر، شب عید حقوق هاشون را نمیدیم و میگذاریم توی حسابمون بمونه چون خرجش میکنن و بعد از عید هیچی براشون نمیمونه.توی اداره یک خودکار روی میز میبینیم یا قرض میگیریم و بعد میگذاریم سر جیبمون که یک وقت گم نشه! پشت فرمون نشستیم یک مسافر سوار میکنیم و پول خورد ها توی داشبورد قایم میکنیم تا مسافر نخواد دویست تومان پول خورد (بقیه پولش) را پس بگیره و جیب هاش پر بشه از چرک دنیا و بعد با همون پول صدقه میدیم ...