مدرسه ها که شروع میشد، چند ماهی که از سال میگذشت، همه از خدامون بود زودتر مدرسه ها تموم بشه و از کلاس و درس و امتحان راحت بشیم اما تموم که میشد یا روز آخر دلمون تنگ میشد و همه یک یادگاری از هم میگرفتن اما ته دلمون میدونستیم این بند بریده نشده و سال بعد همدیگه را میبینیم یا توی محله دوباره با همیم! دانشگاه و دوران دانشجویی هم همین قصه بود!  توی طول ترم دنبال خلاص شدن از خوابگاه و دانشگاه بودیم ولی آخر ترم میدونستیم هنوز تموم نشده و ترم بعد دوباره با همیم! الان هم که شاغلیم همچین داستانیه! با اینکه خیلی وقتها میگیم کی میشه این پروژه تموم بشه بریم یک کار جدید و.... 

اما روز آخر مدرسه یا روز آخر دانشگاه یا وقتی کارمون را عوض میکنیم  یک غمی داره، انگار میدونیم دیگه راه برگشتی نیست و دلمون نمیخواد تموم بشه اما همه چی تموم شده، تموم! آخر خط.

علت همه این دلتنگی ها، رابطه هاست، دلبستگی ها و خاطراتِ خوب. گاهی خاطره هاو روزهای خوب همونقدر که شیرینِ، میتونه دردناک باشه؛ وقتی که میدونی دیگه تکرار نمیشه.