سه تا قوطی یک کیلویی دانمارکی

دو تا یک کیلو پشمک یزدی

یک کیلو شکلات با سلیقه خودم

تنها یادداشتی که بعد از پاک شدن کامل اطلاعات در این چند ماهه توی گوشیم هست! واسه یک روز بعد از عروسی خاله کوچیکه یعنی 42 روز قبله ! نمیدونم چه رسم عجیبیه که حتما روز بعد از مراسم همه اینارو(شیرینی و پشمک و شکلات) را با معجونی عجیب غریب به اسم آرد روغنی و کلی چیزهای دیگه مثل تخم مرغ و گوشت و دل و جیگر و... میفرستن خونه داماد! اونروز، روز گرمی بود و احساس خوبی داشتم ازینکه همه چیز سر راست بود! توی شهر کوچیکی مثل جهرم شاید قنادی زیاد باشه اما همه میدونن قنادی درجه یک فقط هدیه است! یک جای پارک درست جلوی قنادی پیدا کردم و پیاده شدم. وقتی برگشتم تا شیرینی ها را توی ماشین بگذارم دیدم یک نفر دوبل ماشینم پارک کرده از نگاهم تمام فحش ها را خوند و با سراشاره کرد تشریف میبرید؟ بی اهمیت وسیله ها را روی صندلی عقب گداشتم و رفتم از خشکباری شکلات بخرم! هیچ فکر نمیکردم خرید شکلات انقدر کار سختی باشه، پنجاه تا سبد پر از شکلات و آبنبات دورتادور مغازه بود که دلم همشو میخواست، حالا فهمیدم چرا این قسمت را به انتخاب خودم گذاشته بودن! قدیم فقط ازون تافی ها بود که توی زرورق و پلاستیک آبی، سبز یا قرمز پیچیده شده بود‌‌؛ فکر کنم اسمش شکلات کره ای بود! خدا را شکر دوران این مذخرف تمام شده بود و نمونه اش دیگه پیدا نشد واسه همین گشتم دنبال مارک محبوبم مریداس‌؛ شکلاتهای کاکائویی با طعم های مختلف که بسته بندی رنگ وارنگ و شیکی داشت. سرتاس را گرفتم تا پلاستیک را پر کنم اما واسه یک کیلو شکلات حجم مشما کافی نبود و فروشنده یک کیسه بهم داد! شکلات کیلویی پنجاه تومان؟ واقعا چرا حسن؟ پارسال یک کیلو پسته بود! 

بالاخره قانع شدم که فروشنده مقصر نیست. شکلاتها را برداشتم و سوار ماشین شدم، ماشین کناری هم که حول شده بود کمی جلو رفت تا من از پارک بیام بیرون! از توی آیینه نگاهی کرد و از چشمام خوند که... من دنده عقب نمیرم ماشین را میگذارم دنده یک و حرکت میکنم و تو الان توی مسیر حرکتم هستی. البته متن را کاملا جدی خونده بود و تقریبا تا سر چهار راه بدون اینکه پشت سرش را نگاه کنه جلو رفت!