وقتی جوون ها را با هزار امید و آرزو میبینم که توی کوچه و خیابون دسته دسته با یک دست بند به هر رنگی!  با یک تراکت به هر اسمی،یا با یک عکس از کاندیدای محبوبشون طرفداری میکنن، یک حس عجیبی پیدا میکنم، یک سری تصویرها میاد جلوی چشمام، یک بغض گلومو میگیره! آتشی درونم دوباره روشن میشه! 

فکر اینکه بعد از این انتخابات تاریخ دوباره تکرار میشه...

این جوون ها یک فردای بهتر میخوان همین، اما دریغ افسوس که کسی به فکر فردای اونها باشه! قدیما  پدربزرگ هامون میگفتن دیگه از ما گذشته، اما حالا من باید بگم، دیگه از ما گذشت، به فکر هجده ساله های امروز و فردا  باشیم.