می خواستم یک سفرنامه بنویسم از چند روز سفر لذت بخش به دل کویر، اما دیدم این سفر  نکات و چیزهای جذاب تری هم برام داشته که قبلا نمیدونستم که در ادمه عرض میکنم خدمتون.

 

هفته قبل نزدیکهای نیمه شب آبجیم پیام داد! فردا شب خونه بچه ها دعوتی، همه هستن و نیای ناراحت میشن! (خدایی این آخریشو فکر کنم از خودش درمیاره)، گفتم از جانب من تشکر کن و بگو نمیام و احتمالا نیمه دوم تعطیلات هم چون برنامه ای برای سفر نداریم باز هم شب کار میمونم تا کمی استراحت کنم! از همین جا بازجویی شروع شد... چند دقیقه بعد پدرم پیام داد و ناچارا قبول کردم فردا به مهمانی بریم.

شبِ بعد، وقتی از مهمونی برگشتیم دیدم همه چیز جلوی دره و یک هندوانه هم روی سر اثاث های سفره! پدرم با لبخندی پیروزمندانه گفت همه چیز را برای سفر حاضر کردیم! رفتم توی اتاق و دیدم یک چیزی توی شارژه! هارد اکسترنال زبان بسته را بجای بانک شارژ! با ظرافت خاصی به شارژر زده بودن...

روزه بعد از یک برنامه ریزی دقیق کردیم برای سفر به این صورت ( تهران، کاشان، یزد، شاید اصفهان، تهران) صبحِ اول وقت نزدیک های ساعت دوازه حرکت کردیم و یک ساعت بعد برای ناهار توقف کردیم و متوجه شدم که کارتهای بانکی و گواهینامه مبارک در جیب شلوار مهمانی فرخنده شب گذشته جا مانده است. 

ساعت حدودا 17 بود که رسیدیم کاشان و با این برنامه ریزی دقیق مستقیم رفتیم باغ فین و بعد از حظ کردن فراوان، به سمت مسجد آقا بزرگ رفتیم، هیچ تصوری از زیبایی این بنا در شب نداشتم و همگی فی الواقع کف کردیم از جذابیت این بنا و بعد چشممان افتاد به آن گنبد جذاب کناری و کیف کنان از لابلای کوچه ها راهی بنای خواجه تاج الدین شدیم.

خدایی به همه چیز فکر میکردم جز اینکه شب اونجا بخوابیم. بعد از اینکه پدرم با متصدی اونجا صحبت کرده بود، با مبلغی اندک کلید سوییت کنار بنا را به ما داد. ( به آبجیم گفتم خدا به دادمون برسه، من دیگه هتل شبی صدتومانی هم بگیرم، مامان میگه اوه چه خبره؟ و همینطور هم شد)

یکی از نکاتی که گفتم نمیدونستم و عرض میکنم خدمتتون این بود که درسته کویر روزهاش گرمه اما شب هاش از سرما استخوان هاتون میترکه و صبح مجبورید روی کیسه آبگرم بشینین بلکه یختون باز بشه پس به سیستم گرمایشی مکانی که برای اقامت در شب انتخاب میکنید کاملا دقت کنید.

خب این از روز اول سفر... 

+موسیقی بالا : سفر ، از آلبوم هیاهوی سکوت اثر رضا روحانی