یک وقت هایی میریم سفر و یک چیزی میبینیم که دلمون میخواد یا به اصطلاح چشممون را میگیره ولی بیخیال میشیم و ازش رد میشیم یا سریک قرون و دوزار قیمت به توافق نمیرسیم؛ یا حتی توی یک فروشگاه وقتی پول داریم باز دلمون نمیاد اون چیزی که میخواهیم را بخریم و به اصطلاح قناعت میکنیم. نه اینکه قناعت چیز بدی باشه ولی باید دید این گذشتن و قناعت بعدها ما را بیشتر خوشحال میکنه یا ناراحت!

بذار یک مثال بزنم! یکی از دوستام برای سفری کاری به پاریس رفته بود و اونجا عروسک چوبی پینوکیو را توی دستان پیرمردی دوره گرد دیده بود و سرقیمت به توافق نرسیده بودن و از اون محل میره و چند ساعت بعد دوباره برمیگرده اما پیرمرد دیگه اونجا نبوده... دوست من شاید دیگه هیچوفت به پاریس برنگرده اما همیشه دلش اون عروسک چوبی پینوکیو را میخواد!

خلاصه اینکه یک وقتهایی هست که میگن دست ما کوتاه و خرما برنخیل؛ خب اینجا قضیه روشنه اما یک وقتهایی دستمون میرسه اونجا دیگه به نظرم قناعت، خساست و گذشتن حماقته!

--------------------------------------------