فکر میکنم که این آقایی که بالای سرم ایستاده خیلی اسرار دارد که نوشته هایم را یخواند اما عیبی ندارد، تو هم بخوان حال این روزهای من را.

میگن برای پولدار شدن این روزها یا باید یک پدر پولدار داشته باشی، یا پدرت در بیاد تا پول در بیاری یا پدر ...( ببخشید تلفنم زنگ خورد، خوب میگفتم) یا یک پدر زن پولدار داشته باشی، آهان نه، یا پدر مردم را در بیاری تا پولدار بشی! که در این بین من گزینه هیچکدام را انتخاب کردم، یعنی نه بابای پولدار داشتم نه می خواستم سختی بکشم، پدر زن پولدار هم که شوخی بود یعنی کلا معتقدم دنبال پول مردم رفتن، به نوکری رفتنه! در آوردن پدر مردم هم که اصلا توی خون من نیست یعنی بخوام هم نمیشه. ( این آقاهه بالاخره یک جا گیرش اومد نشست ولی همچنان مثل شب پره به نور گوشی من جذب میشه).

اما انتخاب نکردن هیچکدام مهم نیست، چون به ناچار یکیش شامل حالت میشه، چند روزیه که گزینه دو شامل حالم شده. برای همین شما را به انتخاب سایر گزینه ها دعوت میکنم، البته خانم ها میتونن به جای پدر زن پولدار از گزینه هایی مثل شوهر پولدار و یا پدر شوهر پولدار استفاده کنند.

نمیدونم این روزها چرا دچار نفهمی شدم یعنی نه خودم را میفهمم نه دیگران را.

شاید بعدا براتون نوشتم که من به عنوان یک فارغ التحصیل برق در چه جای عجیبی از هفت صبح تا پنج یا شش عصر مشغول شدم! و دقیقه به دقیقه یک درس تازه میگیرم. توکلت الی الله. 

شعر: ... واسه رویای رسیدن من بی حوصله بی تاب...

پی نوشت خیلی مهم: آدم ها یک نقاب دارن همیشه، منتظر باشید تا نقابشون را از چهره بر دارن اونوقت دربارشون تصمیم بگیرید.