چند ماه پیش ترانه ی Let Her Go را گذاشتم توی وبلاگ و گذشت تا الان که backup یادداشت های گوشیمو میدیدم، کلی چیزهای خنده دار بود و وسطش ترجمه ی این ترانه که به درخواست یک دوست نوشته بودم. خودم فکر میکنم ترجمه ی شعر و ترانه کار اشتباهیه چون کل شکل کار را به هم میزنه ولی این شعر اینقدر با مفهوم و قشنگه که دلم نیومد نگذارمش!


 خوب، فقط وقتی به نور احتیاج داری

که داره خاموش میشه
فقط وقتی دلتنگ آفتاب میشی که داره برف میباره
فقط وقتی میفهمی عاشقشی که میگذاری بره
فقط وقتی میفهمی بالا بودی  که داری پایین میری
فقط وقتی از جاده متنفر میشی که دلت واسه خونه تنگ میشه
فقط وقتی میفهمی عاشقشی که میگذاری بره
و میگذاری که بره
 خیره میشی به ته لیوانت
امید داری یک روز به آرزوت میرسی
ولی آرزوها آروم میان و تند میرن
وقتی چشماتو میبندی اونو میبینی

شاید یک روز بفهمی چرا
به هرچیزی که دست میزنی حتما میمیره

اما فقط وقتی به نور احتیاج داری که داره خاموش میشه
فقط وقتی دلتنگ آفتاب میشی که داره برف میباره
فقط وقتی میفهمی عاشقشی که میگذاری بره

توی تاریکی به سقف خیره میشی
مثل یک حس تنهایی قدیمی توی قلبت
چون عشق آهسته میاد و خیلی سریع میره

خوب میبنیش وقتی به خواب میری
ولی هیچوقت نمیتونی لمسش کنی و نگهش داری
چون خیلی دوستش داشتی، و حالا خیلی عمیق غرق شدی
خوب، فقط وقتی به نور احتیاج داری
که داره خاموش میشه
فقط وقتی دلتنگ آفتاب میشی که داره برف میباره
فقط وقتی میفهمی عاشقشی که میگذاری بره ....


شما هم توی دفترچه گوشیتون یاد داشت مینویسید؟
اگه نه، پیشنهاد میکنم انجامش بدید، بعدا کلی خاطره خوب براتون زنده میشه :)
پی نوشت : ( مترجم نیستم اصلا! فقط بخاطر دوستم نوشتمش )